جوانی برزخ عمر آدمی
منبع : میناگر عشق
جوانی برزخ عمر آدمی است. در این مرحله از عمر، دو بهار در تقارن هم آمده است. یکی بهار جسمی و دیگر بهار روحی. آن بهار، جسم جوان را نیرومند و پرتوان کرده است. و این بهار، جوان را حساس و عاطفی و قالب شکن ساخته است. هم از این روست که به نظر ارباب طریقت و اصحاب کمال، دورة جوانی بهترین دوره برای کسب فضائل اخلاقی و کمالات معنوی است.
*جوانی و اوج قدرت*
مولانا، دو تمثیل لطیف در وصف دورة جوانی آورده است:
اندر آن ايام كش قدرت بود صحت و زور دل و قوت بود
و آن جوانى همچو باغ سبز و تر مىرساند بىدريغى بار و بر
چشمههاى قوت و شهوت روان سبز مىگردد زمين تن بدان
خانهى معمور و سقفش بس بلند معتدل اركان و بىتخليط و بند
(دفتردوم1219-1216)
*جوانی، قدرت و نشاط جسمی توأم با خامی و ناآزمودگی است*
آنچه بیند آن جوان در آینه پیر اندر خشت می بیند همه
(دفترپنجم3275)
*بعضی از انسان ها در جوانی قانع تر و سالم تر می زیند*
تو جوان بودى و قانعتر بدى زر طلب گشتى خود اول زر بدى
رز بدى پر ميوه چون كاسد شدى وقت ميوه پختنت فاسد شدى
ميوهات بايد كه شيرينتر شود چون رسن تابان نه واپستر رود
(دفتراول2307-2305)
*دورة جوانی هم پایان می گیرد*
تیرها پرّان، کمان پنهان زغیب بر جوانی می رسد صد تیر شیب
(دفترسوم513)
*اغتنام فرصت در جوانی*
اهل کمال و عارفان راستین به اغتنام فرصت در همة لحظات عمر اهمیت بسیار داده اند خصوصاً دورة جوانی را مستعدترین دوران جهت کسب فضائل علمی و اخلاقی دانسته اند. از این رو صوفیه صافیه گفته اند که دست و دل درویش پیوسته باید برکار باشد و لحظه ای را به غفلت و مماطله سپری نکند. چه همین که شخص، بیکار نشیند، نفس بر کار می شود و خاک وسوسه در چشم عقل می پاشد و بختک پریشانی و نژندی را بر وی مسلط می کند و مآلاً او را بر کارهای باطل می گمارد. از این رو صوفی حقیقی کسی است که وقت را عزیز دارد و در هیچ حالی از کسب فضائل باز نماند که وقت، تیغی بران و صاعقه ای گذران است.ما مَضی، مَضی وً لًن یًرجِع .
ای خنک، آن را که او ایّام پیش مغتنم دارد، گزارد وام خویش
(دفتردوم1215)
پيش از آن كه ايام پيرى در رسد گردنت بندد به حَبْلٌ مِنْ مسد
خاك شوره گردد و ريزان و سست هرگز از شوره نبات خوش نرست
آب زور و آب شهوت منقطع او ز خويش و ديگران نامنتفع
ابروان چون پالدم زير آمده چشم را نم آمده تارى شده
از تشنج رو چو پشت سوسمار رفته نطق و طعم و دندانها ز كار
روز بىگه لاشه لنگ و ره دراز كارگه ويران عمل رفته ز ساز
بيخهاى خوى بد محكم شده قوت بر كندن آن كم شده
(دفتردوم1226-1220)
چون كه عمرت برد ديو فاضحه بىنمك باشد اعوذ و فاتحه
گر چه باشد بىنمك اكنون حنين هست غفلت بىنمكتر ز آن يقين
(دفترششم553-552)
خلـق چـو مـرغابیان زاده زدریـــای جــان