غزل شماره 510 از دیوان شمس مولانا
پس از درود و ارادت و احترام خدمت شما سروران باز به بط گفت كه صحرا خوشست گفت شبت خوش كه مرا جاخوشست
سر بنهم من كه مرا سر خوشست راه تو پيمـــــا كه سرت نا خوشست
گر چه كـــه تاريك بود مسكنـــــــم در نــــــظر يوسف زيبــــــــا خوشست
دوست چو در چاه بود چه خوشست دوست چو بالاست بـــــه بالاخوشست
دربن دريا به تك اب تلـــــــــــــــخ در طلب گوهـــــــــــــر رعنـا خوشست
بلبل ناليــــــــــده به گلشن به دشت طوطـــــــــــي گوينده شكرخا خوشست
تابش تسبيح فرشتــه است وروح كايــن فلك نادره مينــــــــــا خوشست
چونك خدا روفت دلـــت رازحرص روبه دل اور دل يكتـــــــــــا خوشست
ازتو چو انداخت خدا رنج كــــــار روبه تماشا كــــــــه تماشـا خوشست
گفت تماشاي جهان عکـس ماست هم برماباش كــــــه بــــا ماخوشست
عكــس در آيينه اگر چه نـــكوست بگذازايـــن عكس كه حمرا خوشست
نور خدايــــــــي ست كه ذرات را رقص كنـــــان بي سرو بـي پا خوشت
رقص در اين نور خـــــرد كن كزو تــــــــــحت ثـــرا تا به سريـا خوشست
ذره شدي و بــــاز مروكـــه مشــو صبـــــر وفا كن كه وفـــا ها خوشست
بس كـــــن چون ديده ببين و مـگو ديده مجــــو ديده بينـــــــــــــا خوشست
مفـــخر تبريز شــــهم شمس ديــن با همه فرخنده و تنـــــــــــها خوشست
(ديوان شمس غزل شماره510)
بط يا مر غابي پرنده اي است دو زيستي چون هم در خشكي زندگي مي كند – لانه گذاري و تخم گذاري و خوردن اشاميدن و با جمع هم قطاران خود راه مي رود و ديگر روشهاي زندگي وحوشي خود مي پردازد. و از ان طرف در نهر ها و جويبار ها رودخانها وحتي دردريا مي نشيند – شنا مي كند و اگراراده كند به عمق چند متري اب مي رود و بر مي گردد به روي اب و بسيار هوشيار و تيز پرواز كه كه اگر به خواهد از اب خارج شود كمتراز چند ثانيه شروع به پرواز مي كند و بيشتر روي اب به حركت در مي ايد و مجددا بر مي گردد به خشكي و يا ساحل و دوباره مي شود مثل ديگر پرندگان – ولي ديگر پرندگان مثل اين نمي توانند به اب بروند براي مثال اگر كبوتر را در نظر داشته باشيد وقتي به اب بيفتد يا بخواهد روي اب قرار گيرد. و پرواز كند و بالش خيس شود . براي پرواز با مشكل بر خواهد خورد وبه تقلا مي افتد. از اين نوع پرندها مثالهاي ديگري هم قابل توجه است . مثل بط و باز كه مورد مراد مولانا است . واگر به خواهيم مقايسه كنيم گنجشك با بلبل و يا اهو با شير - گرگ با ميش و حتي الاغ با اسب و مثالهاي ديگري كه از حيط اين موضوع خارج خواهد شد.
این جا مولانا به ما تفهیم می کند دو نوع شخصیت را یکی بط که نماد زيباي و يكتايي و عاشقي است و دیگری را که نماد حریصی وشیطانی ودنیوی است , باز كه پرنده اي است گوشت خوار وخشن نماد دنيا طلبي و هميشه دنبال شكار ( يعني دنبال حريصي ) كه مثل گرگ كم سير مي شود . و گنجشك كه معمولا هميشه دنبال دانه و غذاست تا بلبل كه غذا را براي ادامه حيات و بقا مي خواهد و بيشتر دنبال زيبايهاست و هميشه با گل عجين مي باشد . ويا اهو كه گرچه دنبال غذا است ولي اگر دقت شود سر را بالا مي گيرد و دور دست را مي نگرد و عاشق دشتها و بي كرانهاست تا شير :بقول شاعرناف او مشك عنبر است ولي شيراينگونه نيست. يا مقايسه الاغ با اسب مي شود گفت سر به پايين و بيشتر مشغول چريدن است و اولين لگد خود را به محتر خود مي زند بخاطر حريصي ولي اسب اصيل هم علوفه مي خورد و هيچ وقت محتر خود را لگد نمي زند و اگر ميداني بيابد توان وزيباي خود را به نحو احسنت به نمايش مي گذارد ولي الاغ حريص اين گونه نیست. اي سر فرو برده چه خر زين اب سبز بس مچر // يك لحظه اي بال نگر تا بوك بيني ايتي
یا صدف با تمساح يا هم مي شود مقايسه كرد كه صدف با كم خوري و بي حريصي در بوجود مي اورد ولي تمساح چندين چند كيلوي مواد غذای مي خورد مي شود نماد حريصي .
كوزه چشم حريصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد
و يا اين دو بيت توجه فرماييد از ديوان شمس
دهان بربند در دريا صدف وار دهان بگشاده چون تمسا ح تا كي
دهان بربند قفلـــي بر دهان نه زضايـــع كردن مفتاح تا كــــــــــي
و از همه اين تمثيلها حريص ديگر هست از همه قوي تر و ان انسان است حريص در خوردن اشاميدن بگير تا حريص در مال و حريص در دين كه فرقه اي مثل طالبان يا القايده وگروه انصره در سوريه تا ديگر گروه هاي افراطي امروزي و افرطين مذهبي ديروزي ميشود به گروه فرقان را نام برد كه عقيده داشتند ما بايستي به صدر اسلام برگرديم .( این گروه اشخاص متشخص و شریفی مثل ایت الله مطهری را ترور کردند) يعني افراطي گري و حريصي در دين كه نه شايسته است و نه بايسته . و يا حريص درصحبت كردن .و غيره . و ما اگر بشر امروزي را مورد توجه قرار دهيم بشري كه تشنه نيست مي نوشد و گشنه نيست مي خورد در صورتي كه درنده گان و جوندگان اين حماقت را انجام نمي دهند .اگر یک بار دیگر بیان شود. ان حضرت نماد حریصی که باز است را مقابل نماد یکتای و زیبایی که بط است قرارداده است.
خلـق چـو مـرغابیان زاده زدریـــای جــان